.
عکس سجاد مردانی و همسرش
سجاد مردانی متولد ۱۰ تیر ۱۳۶۷ در جونقان استان چهارمحال و بختیاری، تکواندوکار است
دانشجوی رشته تربیت بدنی دانشگاه پیام نور نجف آباد است و بزرگ شده شهر شاهین شهر اصفهان می باشد یک خواهر و یک برادر دارد و همگی ورزشی هستند
همسر سجاد مردانی,افتخارات سجاد مردانی
مادر و خواهرم سال های زیادی است که تکواندو را به صورت جدی پیگیری می کنند، به هر حال جو و شرایط خانواده ما طوری بود که من و برادرم هم وارد این رشته پرتحرک شدیم
بعد از کمربند مشکی، خواهرم تکواندو را کنار گذاشت
,زندگینامه سجاد مردانی
من و برادر بزرگترم از سال ۷۵ تکواندو را در شاهین شهر اصفهان شروع کردم
به دلیل عدم حضور حریف تمرینی در شاهین شهر من به اصفهان میرفتم و شرایط متفاوتی را نسبت به دیگر ورزشکاران این رشته داشتم. سال ۸۳ از شهر اصفهان که تعداد شرکت کننده زیادی در مسابقات قهرمانی کشوری در تهران قهرمان شدم و برای اولین بار در تکواندو مدال کسب کردم
بعد از درخشش های فروران و قهرمانی کشوری به تیم نوجوانان دعوت شد سپس به تیم امید راه پیدا کرد، در لیگ برتر سال ۸۷ بعنوان پدیده معرفی شد و از انجا به تیم ملی بزرگسالان راه پیدا کرد
عکس سجاد مردانی و مادرش
● مدال نقره المپیک ارتشها (سیزم) در سال ۲۰۱۱ برزیل
● مدال طلای تورنمنت ویتنام در سال ۲۰۱۱
● مدال طلا مسابقات ۲۰۱۲ ارتشهای جهان در ویتنام
● مدال برنز مسابقات قهرمانی آسیا سال ۲۰۱۲ ویتنام
● مدال طلای تورنمنت هلند در سال ۲۰۱۲
● مدال طلای تورنمنت کلاس A اسپانیا سال ۲۰۱۳
● مدال نقره تورنمنت تونس در سال ۲۰۱۳
● مدال طلای مسابقات جایزه بزرگ مکزیک سال ۲۰۱۵
عکس سجاد مردانی و مادرش
بیوگرافی سجاد مردانی تکواندوکار + عکس خانواده و افتخارات
کتاب مهارت های نوشتاری پایه هشتم با موضوع پروانه ای در تاریکی شب شمعی روشن پیدا کرده اید
موضوع انشاء پروانه ای هستید در تاریکی شب شمعی روشن پیدا کرده اید
در تاریکی شب با بال های رنگین خود که هر کدام از بال هایم همچون رنگین کمان رنگا های خیره کننده ای بر ان نقش بسته است که در تاریکی شب جلوه های زیباتری پیدا میک ند از این سو به آن سو پرواز می کنم تا به نوری برسم ….
پروانه ها در شب هر کجا که نور کم هم که باشند به آنجا می روند و در آن نور پرواز میکنند همچونمعبودی که انگار بر دور ان می چرخد و معبود خود را طواف میکند …
در همین تاریکی به دنبال یک روشنایی می گشتم شعمی روشن از دور دیدم که با دیدن نور شمع سریعتر پرواز کردم تا هر چه زود تر به شمع تا در کنار همان شمع به آرامش برسم اما باید حواسم را جمع کند که مبادا همین شمع که به دنبالش می گردم پر های زیبایم را بسوزاند و مرا به کام مرگ نکشاند ….
با رسیدن به شمع با شادمانی پر زدم و مانند دیوانه ایی به دور شمع پرواز کردم و تا خود خود سپیده ی صبح از شادی زیاد به دور آن رقصیدم و بال های زیبایم را به نمایش گذاشتم تا که صبح در روشنایی خورشید از آنجا دور شوم تا که شبی دیگر و جستجوی نور شمی دیگر پر زدم و دور شدم .
نظر شما در مورد این انشا چی بود ؟ نظر تونو بگید ممنونم
این انشا اختصاصی بوده و کپی کردن بدون ذکر منبع در سایت های دیگر حرام است